مرد گرفتار
نویسنده:
محمود کیانوش
امتیاز دهید
✔ شروع کتاب:
پردهی نئی با شتاب به یک سو رفت. دو مرد نیم برهنه، با ماهیچه های برجسته، گره در گره و سیاه، که پنداشتی آها را از شبه تراشیده اند، مرد دیگری را که با پنجه های نیرومند خود بازوانش را گرفته بودند، به درون آوردند.
مرد گرفتار بلند بالا بود. با سینه ای فراخ، سری افراشته و چشمانی به سیاهی شب و درخشندگی الماس در آفتاب. سراپا ستونی از پولاد، همه سنگینی و شکوه. گفتی در دل به گرفتاری خود خنده سرد می زد.
...
آوایی برآمد به بانگ شیر مانند، اما خشک و هراس انگیزتر، چنانکه گفتی با خود افسونی دارد:
- گستاخ در جستجوی چه ای؟
مرد گرفتار برای اولین بار بسخن آمد:
- هیچ ( صدایی نرم و دلاورانه داشت)
- هیچ؟ پس سرکشی چرا؟
- دیگران سرکشی اش گفته اند.
- چه چیز را؟
- خستگی مرا
بیشتر
پردهی نئی با شتاب به یک سو رفت. دو مرد نیم برهنه، با ماهیچه های برجسته، گره در گره و سیاه، که پنداشتی آها را از شبه تراشیده اند، مرد دیگری را که با پنجه های نیرومند خود بازوانش را گرفته بودند، به درون آوردند.
مرد گرفتار بلند بالا بود. با سینه ای فراخ، سری افراشته و چشمانی به سیاهی شب و درخشندگی الماس در آفتاب. سراپا ستونی از پولاد، همه سنگینی و شکوه. گفتی در دل به گرفتاری خود خنده سرد می زد.
...
آوایی برآمد به بانگ شیر مانند، اما خشک و هراس انگیزتر، چنانکه گفتی با خود افسونی دارد:
- گستاخ در جستجوی چه ای؟
مرد گرفتار برای اولین بار بسخن آمد:
- هیچ ( صدایی نرم و دلاورانه داشت)
- هیچ؟ پس سرکشی چرا؟
- دیگران سرکشی اش گفته اند.
- چه چیز را؟
- خستگی مرا
دیدگاههای کتاب الکترونیکی مرد گرفتار